من حاصل عمر خود ندیدم جز غم
در عشق ز بیم و بد ندیدم جز غم
یک همدم با وفا ندیدم جز درد
یک مونس نامرد ندیدم جز غم
عاشقانه های یاسر
|
من حاصل عمر خود ندیدم جز غم
در عشق ز بیم و بد ندیدم جز غم
یک همدم با وفا ندیدم جز درد
یک مونس نامرد ندیدم جز غم
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری
و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است
و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد
و تو به حال خود رها می شوی
این رسم زندگیست
تا حالا شده خیلی دلتنگ صدای یه نفر باشی اما.... چون نمی تونی بهش زنگ بزنی... با یه شماره ی ناشماس باهاش تماس بگیری که.... فقط "الو" گفتنش رو بشنوی؟
دوستت داشتمتو این فکر بودم که با هر بهونه تو دنیای سردم به تو فکر کردم ادامه مطلب
دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟ اما پسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت : خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم ادامه مطلب
سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که در آسمان عشق به پروازدرآمده است سلامی به بلندای آسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچون بوی خوش آشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل
روز اول گل سرخی برایم آوردی و گفتی برای هميشه دوستت دارم . روز دوم گل زردی برايم آوردی و گفتی دوستت ندارم . روز سوم گل سفيدی برايم آوردی و سر قبرم گذاشتی و گفتی منو ببخش فقط يک شوخی بود.
ادامه مطلب
حتما تا به حال آگهیهای کرمهای حلزون را در شبکههای تلویزیونی دیدهاید، آگهیهایی طولانی که در مورد همه جوانب این کرمها صحبت میکنند و آدمهای مختلف درباره آن نظر میدهند.شما درباره این آگهی چه فکر میکنید.
ادامه مطلب بعضی آدم هار ا باید بهتر شناخت
بعضی جنس صورتشان از لبخند است
ودلشان صاحبخانه وادی غم
اهالی سرزمین جدیت آن ها را بیشتر از دقایقی ندیده اند
وبا تراشکار دنیا،غم ،بیشتر از من وتو آشنایند
همان هایی که فقط میهمان قصر شادی اند
ولی ما عمری شاهزاده آن پنداشته بودیمشان
بعضی آدم ها را باید بهتر شناخت
نکن گریه . . .
نکن گریه برای اون دیگه رفت از کنارت
واسه یه لحظه هم حتی نمیفته به یادت
دیگه دستای سرد تو واسه دستاش غریبه اس
امان از اون روزی که راحت رو به عشقت درارو بست
فقط میخواست که احساست کنار اون هدر شه
میخواست که دل سادت واسه اون در به در شه
نکن گریه برای اون دیگه رفت از کنارت
واسه یه لحظه هم حتی نمیفته به یادت
دیگه دستای سرد تو واسه دستاش غریبه اس
امان از اون روزی که راحت رو به عشقت درارو بست
[ یک شنبه 2 تير 1392برچسب:عکس عاشقانه, ] [ 19:7 ] [ یاسر ] [ حوا در باغ عدن قدم میزد که مار به او نزدیک شد و گفت این سیب را بخور. حوا که درسش را از خداوند اموخته بود امتناع کرد.مار اصرار کرد وگفت این سیب را بخور تا برای شوهرت زیبا شوی.حوا پاسخ داد نیازی ندارم، او که جز من کسی را ندارد. مار خندید و گفت البته که دارد.حوا باور نمیکرد. مار او را به بالای چاهی برد و گفت،ان پایین است.ادم او را انجا مخفی کرده است.حوا به درون چاه نگریست و بازتاب تصویر زن زیبایی را در اب دید و سپس سیب را که مار به او پیشنهاد داده بود خورد.
من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در غمستان نفسگیر اگر
نفسم ميگيرد
آرزو در دل من
متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان درازاي هر نفس
جان مرا ميگيرد
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
[ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:Love, lovely, عاشقانه, عشق, عکس های عاشقانه, کارت پستال های عاشقانه, ] [ 8:57 ] [ یاسر ] [
خدايا... آغوشت را امشب به من می دهی ؟ برایِ گفتن چیزی ندارم اما برایِ شنفتنِ حرفهایِ تو گوش بسیار . . می شود من بغض کنم تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . . می شود من بگویم خدایا ؟ تو بگویی : جانِ دل . . [ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:بازی نرم افزار عکس, ] [ 8:54 ] [ یاسر ] [
به نام خدایی که مرا برای خودش آفرید
امیدوارم حالتون خوب و روزگار بر وفق مرادتون باشه میخوام برات از حرفای دلم بنویسم که گاهی نه اکثر مواقع گوش ها
از شنیدنش و افکار از درک کردنش عاجز هستن ، فقط خدا حرف دلمومیدونه و بس....... زمونه الان آدم زیاده ولی همدرد و همزبون کم ،
علتش هم وابستگی به دنیایی هستش که آخرش یه تیکه پارچه سفید نصیبت میشه اونم بدون جیب . و اما دل نوشته میخام برات از فاصله درک یه کلمه به نام "ساده زیستن "بگم :
((کوچیک که بودیم تو مدرسه برامون فرقی نمیکرد والدین دوستمون یا همکلاسیمون چه مقامی دارن و یا اوضاع مالیشون چطوره ، بی دلیل همدیگر رو دوس داشتیم ،با هم دعوا میکردیم و زود با هم آشتی میکردم چرا چون تحمل دوری از همدیگر رو نداشتیم قلبمون واسه هم میتپید بدون هیچ محدودیتی ، اما.........
رفته رفته که بزرگتر شدیم دیدیم نه دنیای کودکی و بزرگسالی خیلی با هم فاصله دارن ،
اونجا دل حکومت میکرد ولی اینجا عقل و منافع . دوستان به ظواهر من توجه دارن مدل لباسم ،ثروتم ،مقام اجتماعی و ........
فاصله زیاد شده دیگه دل جایی نداره . اما من :یاد گرفتم ساده زندگی کنم به خودم تعلیم دادم
که لذت تو ساده زیستن زیاده، فارغ از دغه دغه های دیگران زیستن . یاد گرفتم که خوشبختی با تجملات به دس نمیاد
وقتی عشق به خدا و محبت به اطرافیان تو وجودت نباشه مالک دنیا هم باشی هیچی نیستی ولی .......
واسه خودم خیلی متاسف میشم گاهی، که چرا این ساده زیستی
من باعث میشه دیگران سو استفاده از اخلاقم بکنن و آزارم بدن . چرا ،مگه گناهه آزاد زندگی کردن ،
مگه هر کسی ساده زیست بود لیاقت نداره ویا از کمبود هستش که ساده هست ، چرا اینقد فکرها پایین هستش وای از این کوته فکری ها . اگر بدونین چه لذتی تو سادگی هست ،که آزاد میپوشی ،میخوری ،زندگی میکنی ،
بدون توجه به نگاه دیگران ،لذت داره وقتی با یه فرد کارگر و معمولی میشینی هم صحبت میشی و حرفای دلشو میشنوی احساس میکنی خدا خیلی دوست داره که اینقد راحتی ، با کسایی که با رنج و زحمت زندگی میکنن ، بدون این که بدونن تو هیچ نیاز مالی نداری ، راحت میتونی دستشونو بگیری و گل لبخند رو لباشون بکاری آخ که چه کیفی میکنی . ولی چه کنم که سادگی من الان باعث رنجشم میشه
و نشانه این شده که من کم داشتم که دنبال تجملات نبودم. ویا ارزشم کمه که سادگی میخام خدایا یعنی روزی فرا خواهد رسید که من راحت بپوشم بگردم زندگی کنم با سادگی ،
بدون هیچ ترسی ،خودم باشم نه بازیگر من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی دلم شاد کنید))
ودر پایان ...........
ممنونم که میخونی مطالبمو مهم نیست بذاری تو وبلاگت یا نه،خوشحالم که وقت میذاری و میخونی . شاد و پیروز باشی [ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:بهترین عکس های عاشقانه با متن فارسی, ] [ 8:51 ] [ یاسر ] [ یادت باشد [ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:Love, lovely, عاشقانه, عشق, عکس های عاشقانه, کارت پستال های عاشقانه, ] [ 8:51 ] [ یاسر ] [
نصفه شبــــی بغض گـــــلوتو بگیــــــره و دلتنگــــــش بشـــی
این پست را ســــــکوت می کنم تو بنویس ! [ پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:Love, lovely, عاشقانه, عشق, عکس های عاشقانه, کارت پستال های عاشقانه, ] [ 10:17 ] [ یاسر ] [ از اینكه دم به دقیقه داری امتحانم میكنی..از اینكه هر لحظه تو شرایط مختلفی كه میاری جلو روم وقتی مرا نقاشی می کردی زیبا نقاشی ام کردی ممنون!!! گاهی پای کسی میمانی .... دست همیشه برای زدن نیست ....
کار دست همیشه مشت شدن نیست ..... دست که فقط برای این کار ها نیست ..... گاهی دست میبخشد ..... نوازش میکند ..... احساس را منتقل میکند ..... گاهی چشمها به سوی دست توست ..... دستت را دست کم نگیر ........ گاهی دلم می گیرد... از تنهایی گریزی نیست . . بگذار آغوشم برای همیشه یخ بزند . . . نمیخواهم کسی شال
هیچ انتظاری از کسی ندارم !
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست ! مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است... خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…
دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه… نتونه به هیچکی اعتماد کنه… هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه, آخرش برسه به یه بن بست … تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه … اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه به اون هم نمی تونه بگه… خبری از آسمون هم ندیده مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟! بهش محل هم نداده تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره … خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله… همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، همیشه دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، همیشه چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ، همیشه احساسی بود که مرا درک میکرد حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست شاید اگر مثل همیشه فکر کنم ، هیچگاه نخواهم توانست فراموشت کنم همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ، همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد ادامه مطلب تعریف های بسیاری برای موفقیت بیان شده وهرفرد بنابردیدگاهش تعریفی درذهن برای موفقیت دارد.ازنظرمن موفقیت یعنی اینکه انسان هدفی را برای خود درنظربگیردوبتواند به آن برسد.مثلا کسی میگوید من در کنکور سال آینده میخواهم رشته مهندسی نفت قبول شوم.یااین که فرد دیگری میگوید من دراین ترم میخواهم طوری درس بخوانم که درسی رانیفتم..دیگری میگویدمن میخواهم ظرف5سال رئیس قسمتی ازمحل کارم که درآنجا مشغول هستم شوم ادامه مطلب
هی فلانی!
آن زمان که دیگر نمی توان ازسیاهی ها سپیدی ساخت در می یابید مرگ را
روی تخته سنگی نوشته بود :اگرجوانی عاشق شدچه کند؟من هم زیران نوشتم بایدصبرکند. برای باردوم که ازانجاگذرکردم زیرنوشته ی من کسی نوشته بود:اگرصبرنداشت چه کند؟من هم بابی حوصلگی نوشتم :بمیردبهتراست برای بارسوم که ازانجا عبورمیکردم انتظارداشتم زیرنوشته ی من نوشته ای باشد امازیرتخته سنگ جوانی رامرده یافتم!!!!
یه وقتایی هست که دوست داری عشقت خواب باشه و خیلی حرفارو تو خواب بهش بگی بگی که بدون اون میمیری بگی که از بودنش خدارو ممنونی بگی که تمام دنیای تو توی اون خلاصه شده یا حتی آروم ببوسیش و خیالت راحت باشه که آرووووم خوابیده وتا صبح بهش نگاه کنی و از دوست داشتنش لذت ببری... بی صبرانه منتظر همچین روزی هستم...
میدانستم عاشق بارانی ،
گاهی نیازداری به یه اغوش بی منت که توروفقط واسه خودت بخواد،که تو اوج تنهایی هستی باچشماش بهت بگه:هستم تا تهش...
سلام دوستان عزیز...... راستش نمیدونم چرا دارم مینویسم!!!!!! یا اصلآ واسه چی دارم مینویسم!!!!!!!
خیلی ساده شروع میشه ......اون حس عجیب و میگم. تا بیای ببینی چیه و از کجا اومده تمام وجودت و پر میکنه.... خودت هم باورت نمیشه که به این اسونی شروع شد!!!! حس قشنگیه ولی نمیتونی توصیفش کنی....... نمیتونی راجب اون با کسی حرف بزنی.......دنبال یه لحظه تنهایی و یه جای خلوتی که به اون حس و خالق اون فکر کنی.......جدی جدی چطوری شروع شد؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا من اینجوری شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی داره چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونقدر با خودت حرف میزنی و از خودت سوال های مختلف میپرسی که سر درد میگیری.........اما پس چرا به جوابی نمیرسم؟؟؟؟؟؟ شب زنده داریهات شروع میشه...........گاهی متوجه اشکای روونه شده روی گونه هات هم نیستی!!!!!!!! حالا دیگه کارت شده شبو روز فکر کردن به اون ........گاهی ساعت ها ب اهاش حرف میزنی.........گاهی توی رویاهات دراغوشش میگیری........... گاهی حس میکنی که اون قسمتی از زندگیت شده............اخه تنها با صدای اون ارووم میشی و کنار اون احساس ارامش میکنی......... دیگه حوصله ی هم صحبتی با دوستات و نداری.............از دستشون فراری میشی............فقط اون ........میخوای با اون حرف بزنی یا حتی فقط به اون فکر کنی......... نقاشی میکشی......... شعرو متن مینویسی و فقط از اون و حست میگی ........با اینکه میدونی هیچوقت دست نوشته هات و نمیخونه!!!!!! توی هر صفحه از دفتر و کتابت اسم اونه ............. یه دل پر داری از حرف....میخوای این حسو به کسی بگی......ولی کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کی میتونه درکت کنه؟؟؟؟؟؟ کیه که با شنیدن حرفات سرزنشت نکنه؟؟؟؟؟؟؟؟ کیه که تا اخر به حرفات گوش کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کی؟؟؟؟؟ هیچکس.............هیچکی نمیتونه حست و بفهمه حتی خودش..............اخه چرااااااااااااااااااااااااااااااااااا ؟؟؟؟!!!!!!!! تصمیم میگیری ساکت بمونی وحرفی نزنی...............گلوت درد میکنه احساس میکنی داری خفه میشی!!!!!!!!!! نه حرفی نمیزنم. دیگه کنترل اشکاتو نداری...........خواب واست مفهومی نداره...........چقدر اروم شدی!!!!!این تو بودی که اینقدر شادو سرزنده بودی؟؟؟؟؟؟؟ پس چرا صدات در نمیاد؟؟؟؟؟صدای خنده هات کجا رفتن!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟ نکنه دیوونه شدم.............................!!!!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همش دلهره داری ..............دلت بی قراره............دنبال یه چیزی میگردی........... کلافه شدی ..........حس میکنی بدون اون نمیتونی زندگی کنی .........شده تمام زندگیت...............
ای خدا یعنی چی به سرم اومده؟؟؟؟؟؟؟ کم کم دست به دامن خدا میشی.................. .اما از خدا چیرو بخوام................ فقط میگی خدایا کمکم کن ..................بعدش هم تا یک ساعت سرت روی مهره و به اون فکر میکنی و اشک میریزی. چقدر روزها دیر میگذره ........هر یک ثانیه به اندازه ی یک عمر طول میکشه........... همش میگی دوستش داری................اما اون باورت نداره........... .اخه چراااااااااااا!!!!!!!! قلبت داره سنگینی میکنه.............. انگار از جا داره کنده میشه............ .حالا چیکار کنم؟؟؟؟؟ فکر اینکه یه لحظه نداشته باشیش دیوونت میکنه....... اون واست مثل نفس شده.......... حالا دلواپسی نکنه کسی این نفس رو ازت بگیره!!!!!!!!! خدایا خودت کمکم کن. حضورشو کمتر حس میکنی.........یعنی چی داره میشه.......... .این نشونه ها که میبینم چیه........ این حرفا که میشنوم چیه............. نه خیانت نمیکنه...............من که بهش خیانت نکردم!!!!!!! وای دارم خفه میشم.........چرا نمیتونم نفس بکشم........ .این اشکای لعنتی چی از جون من میخوان. نه من مطمئنم.......اون با کسی نیست. کسی حق نداره اونو از من بگیره...............نه اجازه نمیدم...... اون به من قول داده...................
ببخشید دیگه نمیتونم بنویسم .حالم خوب نیست. میبینید این حالا روز منه ...............به همین سادگی شروع میشه ولی کی میدونه اخرش چی میشه؟؟؟
راستی راستی اسم این حس چیه!!!!!!!!!!!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تـ ـو بـ ـرو…
[ شنبه 31 فروردين 1392برچسب:Love, lovely, عاشقانه, عشق, عکس های عاشقانه, کارت پستال های عاشقانه, ] [ 11:30 ] [ یاسر ] [
از راه دور میبوسمت ای شاخه گل عروسکم ای آخرین لحظه ی من بی تو میگیره نفسم با اینکه دورم از تو با اینکه هستی بی خبر میخوام به آخر برسه قصه تلخ این سفر از من نگو*از من نپرس* که بی تو میمیرم و باز*از من که بارون چشام*از دوریه تو میباره از من که یادو خاطرت هرگز فراموشم نشد*از سختیه دوریه تو هرگز دلم آروم نشد
کدوم کوچه ها به تو راه دارن؟ دیگه نمی فهمم ، مغزِ داغونه / تازه فهمیدم که هفته رفته ۴ روزش کی میگه سختِ خیلی هم خوب آره آسونه / زندگی ، وقتی یادت بره قانونش تو بودی صدای عربده نمی اومد از این اتاق / مامانم صدا خندمو میشنید نه جیغ و داد منم تو فکرم نبود همش لعنتی کجایی / کجایی ؟ خستم از این اوضام...
چی بنویسم اینجا؟ ...کاشکی بیشتر مواظب عشقمون! بودیم ...کاشکی کارایی که نباید میکردیم و نمیکردیم ...کاشکی بیستر حواسمون به هم بود ...کاشکی وبلاگمونو بیشتر آپ میکردیم ...کاشکی خاطراتمونو بیشتر اینجا مینوشتیم ...کاشکی از پیش هم بودنامون عکس میگرفتیم ...کاشکی بیشتر بهت توجه میکردم یادش بخیر حرفاش یادمه.... دوس داش باش بیشتر بیرون برم..... یه وقتا باش بد حرف میزدم بعدش ناراحت میشدم ...... .....تو وبلاگمون فقط یه موضوع داشتیم اونم "عشق" بود ولی حیف که عشقمون یکی نبود ....................................کاشکی دنیا برمیگشت عقب [ سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:بهترین عکس های عاشقانه با متن فارسی, ] [ 18:20 ] [ یاسر ] [ از این دنیا و آدماش یاد گرفتم ... مـــن چقــدر دلتنگــــم
که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم . از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن . و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم . هنر نبودن دیگری زندگی یعنی: بهار و این همه دلگیری ؟؟ گاهی عمر تلف میشود ؛
به نام خدا خانم مریم صفری |